در اوج با خدايي" ناخدا گشتم واين كشتي كه نمي دانم
دركدام اسكله بي سرانجامي لنگر خواهدانداخت "
وتوئي كه هم موج وهم طوفان دست توست ...
وهر لحظه كه بانواي ني سرانگشتت بنوازي "
كه دود يا نشاني ديده باشم
به بوي باروت ودريازدگي پوزخند خواهم زد
ودرآينده تو ياردبستاني سرخواهي داد
ومن عكسي كه تفسير يك خبر شده است....